نگارش حاضر با هدف بررسي و توصيف يكي از اديان معروف سرزمين پهناور ايران فراهم گرديده كه با گذشت قرنها و هزارهها هنوز پيراوان و تعاليم آنها درعصرحاضرحضور دارند و ميطلبد تا محققين با بررسي ابعاد مختلف اين اديان به باز شناسي چنين اديان بپردازند .
بر اساس پژوهشهاي به عمل آمده سرزميني كه امروز به نام ايران خوانده ميشود ، در دوره باران در زير آب درياي تتيس قرار داشت .
پس ازپايان دوره باران، درنتيجه كم شدن بارندگي و تبخيرآبها ، قلل و نقاط مرتفع از آب بيرون آمد . به تدريج دامنه هاي شمالي البرز و جلگه كرانه جنوبي دريايي آن با بيشههاي انبوه پوشيده شد . در قسمت باختر، زاگرس با رشتهكوههاي كوتاه تر كه درياي جنوب را از فلات ايران تفكيك ميكند به وجود آمده در مركز بيابانهاي صعب العبور و بخشهاي ديگر آن ، درياچههاي نمك و يا خاك شور قهوهاي سرخ پديد آمد .
ازحدود هزاره پنجم قبل از ميلاد ، اقوام غير آريائي در ايران مي زيسته اند كه بعدها دراحوال اجتماعي ، فرهنگي و حتي تركيب نژادي مهاجرات آريائي تأثير داشته اند. از جمله اين اقوام ، عيلاميها در جنوب باختري ايران(خوزستان ), كاسيها در زاگرس ( لرستان) , لولوپي در زاگرس ( كرمانشاهان ), كادوسيان در گيلان كنوني و تپوريها در مازندران و سياه پوستان ساحل نشين جنوب را بايد نام برد .
انتشارو گسترش آريائيان بر فلات ايران در حدود نيمه هزاره دوم ق ، م شروع شد . آريائيان شاخه اي از اقوام سفيد هند و اروپائي هستند كه عده اي به سرزمين هند و گروهي به فلات ايران روي آوردند ، اينان را از آن جهت هند و اروپايي نامند كه امروز از اسپانيا و پرتغال در اروپا تا ايران ، افغانستان ، پاكستان و هند در آسيا ، گسترده شده اند .
مهاجران ايراني از طايفههاي : مادي ، پارسي ، سكائي ، پارتي ، باختري و سعدي تركيب يافته اند .
ظاهراً هيچ يك از اين طوايف قديم ، نژاد خالص ندارند و ويژگيهاي نژاد شمالي و جنوبي ، يعني قامت بلند و موي و چشم روشن را با قد كوتاه و موي و چشم تيره رنگ به هم آميخته اند و از جهت تنوع زبان در آن زمان ترديدي وجود ندارد .
ساكنان فلات ايران در دوره ماقبل تاريخ يعني در عهدي كه آن را ميتوان بين 10000 تا 15000 هزار سال ق . م قرار داد ، معتقد بودند كه حيات آفريده يك رب النوع بوده و جهان در نظر آنان حامله بود نه زائيده و منبع حيات ، بلعكس آنچه مصريان باور داشتند ، مؤنث بود نه مذكر
در دوره عيلاميان بت پرستي در ايران رواج داشته است.
طوايف ايراني ، بيش از 14 سده قبل از ميلاد ، خدايان ميترا ، رونا ، انررا و ناستيه را پرستش ميكردند و نام اين خدايان در ريگ ودا و اوستا آمده و پيش از ظهور زردشت ، در ايران و هند مورد پرستش قرار ميگرفتهاند .
هنگامي كه آئين آريائي در ايران گسترش يافت ، اعتقاد اوليه آنان به عناصر طبيعي ، در برخي مناطق ايران صد سال دوام يافت . پس از آنكه آئين مهر پرستي جانشين آن شد ، اين رسم سدهها در هند و بعضي از نقاط ايران پابرجا ماند .
روزگاري كه آئين مزدايي در برابر مهر پرستي قد علم كرد ، بين پيروان دو آئين ، اختلاف عقيده پيدا شد و بدين جهت مزدا پرستي نتوانست تا مدتي در همه نقاط ايران گسترش يابد و معتقدان آئين مهر سدهها در نقاط مختلف ايران به رسوم و آداب باستاني خويش باقي ماندند .
دين اعلي ايران پيش از اسلام ، مزديسنا نام داشت . يعني پرستش مزدا خداي نيك خردمند و چون پيامبري كه اين دين را رواج داد زراتوشترا ( زرتشت ) نام داشت اين دين زرتشتي نام گرفت .
از نخستين دوراني كه انسانهايي به وجود خود در هستي بردند ” دين ” به عنوان بخشي جدايي ناپذير از هستي مطرح گرديد و در ادوار مختلف در قالبهاي متعدد به منصة ظهور رسيد به طوري كه هيچ برههای از زندگي نوع بشر را نميتوان يافت كه وي فارغ از دغدغههاي ديني و بدور از اعتقادات مربوط به نظام آفرينش و آفريدگار نظم حاكم بر طبيعت باشد.
لذا اين خود جايگاه و ارزش و اهميت دين را در زندگي نوع بشر ميرساند و امروزه نيز عليرغم حاكميت تفكرات ” اومانيسمي ” و دين گريزانه بر هستي انسان باز شاهد نوعي بازگشت به آموزههاي ديني و پناه بردن انسان به الهيات هستيم كه از منظر جامعه شناختي چنين رجوعي جاي تأمل و بررسي دارد و امروزه شاهد شكل گيري مطالعاتي گسترده در حوزه جامعه شناختي اديان و مردم شناسي پيرامون اديان و نقش و تأثير آنها بر زندگي بشر در گذشته و عصر حاضر ميباشيم .