تحلیل استراتژیک شرایط کنونی ایران، از وجود یک سکون سیاسی معنادار در سطح جامعه حکایت دارد که عمدتاً ناشی از معطوف شدن توجه عمومی به متغیرهای خارجی است. جامعه در وضعیت انتظار راهبردی برای وقوع رخدادهایی نظیر فعالسازی «مکانیسم ماشه» یا تشدید تنشهای ژئوپلیتیک منطقهای قرار گرفته است. این وضعیت انفعال، توسط گفتمان غالب در رسانهها و شبکههای اجتماعی تقویت میشود؛ گفتمانی که با تمرکز بر تحولات بیرونی، ناخواسته ابتکار عمل را از نیروهای داخلی سلب کرده و کنشگری مؤثر را به تعویق میاندازد.
این الگو در گذشته نیز آزموده شده است. تجربه تاریخیِ دوران منتهی به توافق هستهای (برجام) یک نمونه قابل تأمل است. در آن مقطع نیز، متمرکز شدن امیدها بر نتایج مذاکرات، به فرسایش پتانسیل کنشگری داخلی انجامید و پس از آن، یک دوره آرامش نسبی، فرصتی مغتنم برای حاکمیت جهت بازآرایی ساختار امنیتی و مدیریتی خود فراهم آورد.
امروز، این چرخه در حال تکرار با ابعادی پیچیدهتر است. این تعلیق در سپهر سیاسی کشور، به حاکمیت اجازه میدهد تا ضمن مدیریت بحرانهای خارجی، به ترمیم شکافهای امنیتی و تحکیم پایگاههای قدرت خود بپردازد. در واقع، هر روز که جامعه در انتظار یک عامل بیرونی باقی میماند، فرصتی برای تجدید قوا و افزایش تابآوری سیستم در برابر فشارهای داخلی آینده فراهم میشود.
از این منظر، فرصت کنونی برای ایجاد تغییرات بنیادین، یک پنجره استراتژیک (Strategic Window) است که به شدت به عامل زمان وابسته است. تأکید بر کنشگری داخلی تنها یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت برای جلوگیری از دو سناریوی خطرناک است: نخست، قدرتگیری مجدد ساختار فعلی، و دوم، تحقق تغییر از طریق مداخله خارجی. هرگونه تحول بنیادین که نه از بطن اراده ملی، بلکه توسط عوامل خارجی رقم بخورد، کشور را با خطر خدشهدار شدن استقلال ملی و حاکمیت سیاسی در بلندمدت مواجه میسازد. در چنین شرایطی، یک وابستگی ساختاری به قدرتهای خارجی شکل میگیرد که در آن، منافع ملی در چهارچوب منافع آن قدرتها تعریف شده و توسعه پایدار کشور به دلیل فقدان توانایی تصمیمگیری مستقل، مختل خواهد شد. این امر، جایگاه ایران در عرصه جهانی را تضعیف کرده و کشور را در وضعیتی قرار میدهد که همانند برخی قدرتهای اقتصادی بزرگ که در معادلات کلان ژئوپلیتیک استقلال عمل محدودی دارند، توانایی نقشآفرینی مستقل را از دست خواهد داد.
یک پیشنهاد راهبردی به فعالان سیاسی و رسانهها:
بر اساس تحلیل ارائه شده، یک مسئولیت تاریخی بر عهده فعالان سیاسی، رسانههای فارسیزبان و چهرههای تأثیرگذار در فضای مجازی قرار میگیرد. پیشنهاد میشود که این جریانها، از تمرکز بر سناریوهای مبتنی بر مداخله خارجی که به شکلگیری امید کاذب و انفعال اجتماعی میانجامد، پرهیز کنند. پرداختن هیجانی و نامتناسب به اخباری با ارزش راهبردی اندک، مانند تحرکات نظامی احتمالی یا اغراق در تأثیر مکانیسمهای بینالمللی، تنها به تعمیق وضعیت تعلیق کمک میکند.
در مقابل، توصیه میشود که گفتمان غالب به سمت تبیین یک اصل بنیادین و حیاتی هدایت شود: پیوند ناگسستنی میان آزادی و استقلال.
ضروری است برای افکار عمومی روشن شود که هرگونه گذار سیاسی که متکی بر نیروی خارجی باشد، ایران را در معرض خطر تبدیل شدن به یک مستعمره نوین (Neo-colony) قرار میدهد؛ کشوری که در ظاهر مستقل، اما در عمل، فاقد توانایی تصمیمگیری مستقل در مسائل حیاتی داخلی و بینالمللی است. باید بر این میراث تاریخی تأکید کرد که مبارزات مردم ایران همواره برای هر دو آرمان، یعنی آزادی و استقلال، صورت گرفته است و نباید خونهایی که در این مسیر ریخته شده را نادیده گرفت.
پیام اصلی باید این باشد که تنها راه تضمین آیندهای آزاد و مستقل، قیامی متکی بر اراده و نیروی ملی است. این تنها مسیری است که تضمین میکند ایران فردا بتواند در عرصه جهانی، بر اساس منافع ملی خود و بدون نیاز به کسب اجازه از قدرتهای خارجی، مستقلاً تصمیمگیری کند و سرنوشت خود را به دست خویش رقم بزند.
سروش مرادی – برلین، آلمان
بیست و هشتم شهریور ماه دوهزار و پانصد و هشتاد و چهار
اردیبهشت روز و مهر ماه سه هزار و هفتصد و شصت و سه
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید و برای ما نظرات خود را بنویسید.
تحلیل بسیار دقیق و درستی است. رسانهها و برخی از تحلیلگرهای زیر پتو با تزریق امید واهی و معلق نگه داشتن مردم در هوا در حال تقویت حس انتظار کشیدن مردم برای تغییر از خارج و در نتیجه کمک به بقای رژیم هستند. رژیم هم از این فرصت استفاده میکند و توان تخریب شدهی خود برای سرکوب را ترمیم میکند تا اعتراضات بعدی را سرکوب کند. به همین دلیل بهترین زمان برای سرنگونی رژیم همین الان است که در ضعیفترین زمان خودش قرار دارد.