نقاب حقوق بشر بر چهرهای آشنا
کنفرانسی که اخیراً تحت عنوان «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی» در اسلو برگزار شد، بیش از آنکه تلاشی برای ایجاد همگرایی در اپوزیسیون باشد، به صحنه نمایشی برای ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک برگذارکنندگان تبدیل شد. این گردهمایی، که با دقت برای برجسته کردن یک جریان فکری خاص مهندسی شده بود، نه تنها در دستیابی به هدف ظاهری خود یعنی «گفتگوهای محترمانه» ناکام ماند، بلکه به شکلی ناخواسته، خطوط گسل عمیق و آشتیناپذیر میان نیروهای معتقد به تمامیت ارضی ایران و جریانهای قومگرا را آشکارتر از همیشه ساخت. این رویداد یک زنگ خطر نبود، بلکه یک بیانیه واضح بود: بیانیهای که نشان میداد چرا هرگونه همکاری میان میهنپرستان و این گروهها ناممکن و محکوم به شکست است. این تحلیل، به کالبدشکافی این نمایش سیاسی، تاکتیکهای فرصتطلبانه شرکتکنندگان آن، و دلایل امتناع قاطع نیروهای ملیگرا از همکاری با چنین جریاناتی میپردازد.
یکی از واضحترین درسهای کنفرانس اسلو، مشاهدهی یک چرخش تاکتیکی هوشمندانه اما ریاکارانه در میان گروههای قومگرا بود. این گروهها که دههها با پرچم تجزیهطلبی و جداییخواهی فعالیت کردهاند، پس از مواجهه با مقاومت شدید و فراگیر تودههای مردم ایران علیه هرگونه تهدیدی برای تمامیت ارضی کشور، اکنون تغییر فاز داده و به مدافعان سینهچاک «فدرالیسم» تبدیل شدهاند. این تغییر نام، یک تحول ایدئولوژیک نیست، بلکه یک عقبنشینی استراتژیک برای قابل فروش کردن همان کالای قدیمی در بازاری جدید است.
آنها به درستی دریافتهاند که واژه «تجزیهطلبی» در ایران امروز منفور و فاقد هرگونه پایگاه اجتماعی است. بنابراین، با جایگزین کردن آن با کلیدواژه مدرن و به ظاهر دموکراتیک «فدرالیسم قومی»، تلاش میکنند تا ضمن حفظ هسته اصلی برنامه خود یعنی تضعیف حاکمیت ملی، از برچسب خیانت به کشور بگریزند. این یک بازی با کلمات است که هدف آن فریب افکار عمومی و کسب مشروعیت در عرصه بینالمللی است.
اما این فرصتطلبی سیاسی به همین جا ختم نخواهد شد. میتوان با اطمینان پیشبینی کرد که در آیندهای نزدیک، این حربه جدید نیز با بیاعتنایی و مقاومت مردم ایران مواجه شود و فضای سیاسی کشور تمایلی به فدرالیسم نشان نمیدهد، بنابراین همین گروهها در چرخشی دیگر، خود را «مرکزگرا» و معتقد به ایرانی یکپارچه معرفی خواهند کرد. این رفتار نشان میدهد که برای این جریانها، اصولی مانند ساختار سیاسی کشور، مفاهیمی استراتژیک و بنیادین نیستند، بلکه ابزارهایی تاکتیکی برای چانهزنی و کسب سهمی از قدرت در آینده ایران محسوب میشوند. آنها حاضرند برای داشتن نقشی در سیاست، از اساسیترین اصول وجودی خود نیز عقبنشینی کنند. این دقیقاً همان دلیلی است که هرگونه ائتلاف با آنها را برای نیروهای اصولی و میهنپرست ناممکن میسازد؛ چرا که نمیتوان بر پایهی شنهای روان فرصتطلبی، بنای یک میهن پایدار را ساخت.
برخلاف عنوان پرطمطراق «حقوق بشر»، محتوای واقعی کنفرانس اسلو چیزی جز بازگشایی عقدههای شخصی و ایدئولوژیک جریانهای بازمانده از تفکرات سال ۱۳۵۷ نبود. این گردهمایی، بیش از آنکه به آینده ایران بپردازد، در گذشتهای مملو از کینه و نفرت گرفتار بود. هدف اصلی بسیاری از شرکتکنندگان، نه گفتگو برای گذار به دموکراسی، بلکه تسویه حساب با «دشمن» قدیمی خود بود: نظام پادشاهی و نماد امروزی آن، شاهزاده رضا پهلوی.
حمله کلامی و سخیف شاهین مدرس، نماینده «گروه همگرایی بحران»، به حزب نوپای ایرانیان کرد میهنپرست که از قضا حامی شاهزاده پهلوی است، یک اتفاق فردی و حاشیهای نبود، بلکه نقطه اوج و عصارهی فضای حاکم بر کنفرانس بود. این حمله نشان داد که برای این جریانها، «دشمن» واقعی نه استبداد دینی حاکم، بلکه هر نیروی سیاسی است که حول محور وحدت ملی و نمادهای تاریخی ایران شکل گرفته باشد. آنها در اسلو گرد هم آمدند تا نه علیه جمهوری اسلامی، بلکه علیه آلترناتیوی بجنگند که هژمونی فکری آنها را به چالش میکشد.
فهرست شرکتکنندگان، که مملو از چهرههای چپ رادیکال و احزاب قومی با سابقه مبارزه علیه دولت مرکزی بود، خود گواهی بر این مدعاست. این کنفرانس به جای آنکه محلی برای التیام زخمهای گذشته و ساختن آینده باشد، به تریبونی برای تکرار همان شعارها و کینههایی تبدیل شد که ایران را یک بار در سال ۵۷ به بیراهه کشاند. این یک گفتگوی حقوق بشری نبود؛ یک جلسه رواندرمانی گروهی برای نسلی از فعالان سیاسی بود که روانشناسان در درمان آنها ناکام مانده اند. آنها هنوز نتوانستهاند با شکست تاریخی خود و محبوبیت روزافزون رقیب ایدئولوژیکشان کنار بیایند.
چرا همکاری با این جریانها یک خطای استراتژیک است؟
برای نیروهایی که به ایرانی یکپارچه، دموکراتیک و سکولار باور دارند، کنفرانس اسلو یک نقطه عطف تعیینکننده بود. این رویداد به وضوح نشان داد که چرا هرگونه تلاش برای ایجاد ائتلاف یا همکاری با بلوک سیاسی حاضر در این کنفرانس، نه تنها بیفایده، بلکه یک خطای مرگبار استراتژیک خواهد بود. دلایل این امتناع قاطع، روشن و بنیادین است:
- عدم اشتراک در تعریف «میهن»: برای ما، ایران یک ملت-دولت تاریخی با سرنوشتی مشترک و هویتی فراقومی است. برای آنها، ایران مجموعهای از «ملت»های جداگانه است که به صورت تصادفی در یک جغرافیا کنار هم قرار گرفتهاند. این دو دیدگاه آشتیناپذیرند. ما برای حفظ و تقویت این هویت مشترک مبارزه میکنیم؛ آنها برای تضعیف و نهایتاً انحلال آن.
- اولویتهای متضاد: اولویت اصلی ما، نجات «ایران» به عنوان یک کل واحد از چنگال جمهوری اسلامی و تضمین بقا و سربلندی آن در آینده است. اولویت اصلی آنها، تضمین سهم قدرت برای گروه قومی یا ایدئولوژیک خود در فردای براندازی است، حتی اگر به قیمت تضعیف و تکهتکه شدن ایران تمام شود.
- بیاعتمادی مطلق به فرصتطلبی سیاسی: همانطور که ذکر شد، چرخش این گروهها از تجزیهطلبی به فدرالیسم، یک مانور تاکتیکی است نه یک تغییر باور. نمیتوان با گروهی که حاضر است بر سر اساسیترین مفاهیم مانند تمامیت ارضی کشور معامله کند، پیمان همکاری بست. چنین اتحادی فاقد هرگونه شالوده مستحکم ایدئولوژیک و اخلاقی است.
- کینههای ایدئولوژیک حلنشدنی: کنفرانس اسلو ثابت کرد که این جریانها هنوز درگیر جنگهای صلیبی قرن بیستم علیه سلطنت، ملیگرایی و هر آنچه بوی ایران پیش از ۵۷ را میدهد، هستند. انرژی آنها بیش از آنکه صرف مبارزه با جمهوری اسلامی شود، صرف تخریب و حذف رقبای سیاسی در جبهه اپوزیسیون میگردد.
کلام آخر، راه ما جداست
کنفرانس اسلو، با تمام حواشی و نیات پنهانش، یک خدمت بزرگ به نیروهای میهنپرست ایران کرد: این رویداد یک بار برای همیشه ثابت کرد که مسیر ما از مسیر این جریانها جداست. ما، معتقدین به حفظ تمامیت ارضی کشور، به هیچ وجه با این گروهها و افراد همکاری نخواهیم کرد. تلاش برای ایجاد یک «جبهه متحد» با کسانی که در تعریف ابتداییترین مفاهیم با ما اختلاف بنیادین دارند، اتلاف وقت و انرژی و تکرار اشتباهات تاریخی است.
راه پیش رو برای اپوزیسیون ملیگرا، نه تلاش برای قانع کردن این محفلهای ورشکسته، بلکه سازماندهی مستقل و ایجاد یک آلترناتیو قدرتمند و فراگیر است که مستقیماً با تودههای مردم ایران سخن بگوید. مردمی که در خیابانها نشان دادهاند دل در گرو ایرانی یکپارچه و سرفراز دارند و هیچ علاقهای به بازگشت به کابوسهای تجزیهطلبانه یا کینهتوزیهای ایدئولوژیک قرن گذشته ندارند. آینده ایران نه در سالنهای کنفرانس اسلو، بلکه در قلب و اراده ملت ایران رقم خواهد خورد.
سروش مرادی
۲۹ مهرماه ۲۵۸۴
برلین، آلمان
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید و برای ما نظرات خود را بنویسید.